Saturday, February 16, 2008

چوپان باهوش

چوپانی مشغول چراندن گله گوسفندان خود در یك مرغزار دور افتاده بود. ناگهان سر و كله ی یك اتومبیل جدید كروكی از میان گرد و غبار جاده های خاكی پیدا شد. راننده ی آن اتومبیل كه یك مرد جوان بسیار شیک پوش، با لباس های مارک دار سرش را از پنجره اتومبیل بیرون آورد و پرسید: اگر من به تو بگویم كه دقیقا چند راس گوسفند داری، یكی از آنها را به من خواهی داد؟

چوپان نگاهی به جوان تازه به دوران رسیده و نگاهی به رمه اش كه به آرامی در حال چریدن بود، انداخت و با وقار خاصی جواب مثبت داد.

جوان، ماشین خود را در گوشه ای پارك كرد و كامپیوتر نوت بوک خود را به سرعت از ماشین بیرون آورد، آن را به یك تلفن راه دور وصل كرد، روی اینترنت وارد صفحه ی نـــا ســـا شد، جایی كه می توانست سیستم جستجوی ماهواره ای(جی پی اس ) را فعال كند. منطقه ی چراگاه را مشخص كرد، یك بانك اطلاعاتی با 60 صفحه ی كاربرگ اکسل به وجود آورد و فرمول پیچیده ی عملیاتی را وارد كامپیوتر كرد. بالاخره 150 صفحه ی اطلاعات خروجی سیستم را توسط یك چاپگر مینیاتوری همراهش چاپ كرد و آنگاه در حالی كه آنها را به چوپان می داد، گفت:
شما در اینجا دقیقا 1586 گوسفند داری

چوپان گفت: درست است. حالا همان طور كه قبلا توافق كردیم، می توانی یكی از گوسفندها را ببری
آنگاه به نظاره ی مرد جوان كه مشغول انتخاب كردن و قرار دادن آن گوسفند در داخل اتومبیلش بود، پرداخت. وقتی كار انتخاب آن مرد تمام شد، چوپان رو به او كرد و گفت: اگر من دقیقا به تو بگویم كه چه كاره هستی، گوسفند مرا پس خواهی داد؟

مرد جوان پاسخ داد: آری! چرا كه نه؟

چوپان گفت: تو یك مشاور هستی.

مرد جوان گفت: راست می گویی، اما به من بگو كه این را از كجا حدس زدی؟
چوپان پاسخ داد: كار ساده ای است. بدون اینكه كسی از تو خواسته باشد، به اینجا آمدی. برای پاسخ دادن به سوال كه خود من جواب آن را از قبل می دانستم، مزد خواستی. مضافا اینكه هیچ چیز راجع به كسب و كار من نمی دانی،
چون به جای گوسفند، سگ مرا برداشتی!
شاد باشید
Ashkavand---- اشکاوند

1 Comments:

Blogger Ocean said...

Hi Ashkavand,

I hope is all well with you.
I liked your story it is very true.

Take care

4:44 AM  

Post a Comment

<< Home