Monday, November 08, 2010

نماز شکسته

یک شبى مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه ى لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود

گفت یارب از چه خوارم کرده اى

برصلیب عشق دارم کرده اى

خسته ام زین عشق دلخونم مکن

من که مجنونم ، تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلاى تو ، من نیستم

گفت اى دیوانه ، لیلایت منم

در رگت پنهان و پیدایت منم

سال ها با جور لیلا ساختى

من کنارت بودم و نشناختى

0 Comments:

Post a Comment

<< Home