Sunday, June 18, 2006

گوناگون

فرخی یزدیشاعرانی که بر سر عقیده جان باختند بیشمارند.محمد فرخی یزدی یکی از آنهاست که به سال 1306 ه .ق در یزد متولد شد.وی استعداد شعری و جوهر اعتراضی را از همان ایام تحصیل در کار و کردار خود آشکار کرد و به سبب شعری که سروده بود ازمدرسه اخراج شد.دیوان سعدی و مسعود سعد همدم جوانی او بود.به ویژه سعدی طبع شعر او را شکوفا کرد.در همان آغاز جوانی سر از حزب دموکرات یزد در آورد و به گناه شعری که در ستایش آزادی ساخته بود،ضعیم الدوله قشقایی حالک یزد لبهای او را دوخت و به زندانش افکند.فرخی با دهان دوخته بر دیوار زندان نوشت:به زندان اگر نگردد عمرطی / من و ضعیم الدوله و ملک ریبه آزادی ار شد مرا بخت یار / بر آرم از آن بختیاری دمارسه چهار سالی از امضای مشروطیت میگذشت که به تهران رفت و یک سال بعد به انتشار روزنامه طوفان همت گماشت و طی مقالات آتشین و انتقاد آمیز به جنگ استبداد و بی قانونی رفت.در دوره هفتم مجلس مردم یزد او را به وکالت برگزیدند و فرخی جزو جناح اقلیت مجلس با هیات حاکمه به مبارزه پرداخت و روزنامه طوفان راکه تعطیل شده بود ،بار دیگر منتشر ساخت که باز به حکم دولت توقیف شد و فرخی تحت فشار قرار گرفت تا آن که ناگریز شد ایران را ترک کند و از راه مسکو به برلن برود.فرخی در سال 1312 به تهران باز گشت و در کنار دیگر آزادی خواهان با قرارداد 1919 وثوق الدوله به مخالفت برخاست.یک بار در زندگی سیاسی خود از سوء قصد جان سالم به در برد،یک بار هم در زندان دست به خودکشی زد اما به این کار توفیق نیافت ،تا این که در سال 1318 در زندان به طرز فجیعی با تزریق آمپول هوا به قتل رسید. جان فدای آزادی
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی دست خود ز جان شستم از برای آزادیتا مگر به دست آرم دامن وصالش را می دوم به پای سر در قفای آزادیدر محیط طوفانزای،ماهرانه در جنگ است ناخدای استبداد با خدای آزادیدامن محبت را گز کنی ز خون رنگین میتوان تو را گفتن پیشوای آزادیفرخی ز جان و دل میکند در این محفل دل نثار استقلال جان فدای آزادی

* از طرف :
arezoo hosseiny



دوستت دارم بسیار هنوزان سیه دست، سیه داس، سیه دل که تو راچو گلی با ریشه از زمین دل من کند و ربودنیمی از روح مرا با خود بردنشد این خاک بهم ریخته هموار هنوزساقه ای بودم پیچیده بر ان قامت مهرناتوان...نازک...تردتندبادی برخاست ، تکیه گاهم افتاد، برگها یم پژمردروزها طی شد،از تنها يی مالامالشب همه غربت و تاریکی و غم بود و خیالهمه شب چهره ی لرزان تو بود، کز فراسوی سپهرگرم می امد در اینه اشک فرودنقش روی تو در این چشمه ، پدیدار هنوزتو گذشتی و شب و روز گذشتان زمان ها به امیدی که تو برخواهی گشتپای هر پنجره ماتمی نشستم به تماشا، تنهاگاه بر پرده ی ابر، گاه در روزن ماهدورتا دورترین جاها می رفت نگاهباز می گشتم تنها،هیهاتچشمها دوخته ام بر در و دیوار هنوزدوستت دارم بسیار هنوزسبز باشیدارزو

* از طرف :



ميگن گل شقايق نشون داغه عشقه من از نگاه داغت شدم باغ شقايق ميگن شبا ستارهها رابطه عشقو قلبهان اما به ستارهم راه نميده به چشمام ميگن اشكاي عاشق پيشه خدا عزيزه نميدونم تا كي بايد بريزه و بريزه وقتي شبا تو اسمون رنگ چشاتو ميبينم دلم ميخواد بهت بگم كه جز تو رويا ندارم بين تموم ادما تو عشق پاك اين دلي تو اسمون روياهام جز تو ستاره ندارم ميگن چشاي گيرا خوب داره از اين اسيرا بگو تا كي بايد من باشم مثل اسيرا ميگن تو اين زمونه عشقا همه دروغه عاشق نبوده حتما‍" كه اينارو گفته دل parie.daryeeei@yahoo.com دوستار شما پری
* از طرف :
Mohammad rahimi




با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت آقا سعيد و همه ي دوستان ترانه اي شعري كه اين دفعه واستون مي فرستم از يكي از خواننده هاي خوب كشورمون يعني آقاي بيژن مرتضوي هستش البته چيزي كه در مورد ايشون حائز اهميت اينه كه ايشون در رده ي بهترين نوازننده هاي ويولون جهان قرار داره . بعداً در مورد ايشون بيشتر واستون ميگم . اميد وارم كه دوستان خوششون بياد .
منو نو كن به يه بوسهبرسونم به ستارهاسمم وبپاش تو آينهبذار بشكفم دوبارهشب و برگردون به اولزير موسيقي بارونواسه دوره كردن عشقلحظه رو غزل بپوشونساعت ساعت سبزعاشقانستساعت سرخ يه ترانستبا تو جهان شعري به شكوه رقص يه پروانستبده شعري به نسيم و گل سرخي به كبوترمعجزه كن اي معجزه گردست بكش رو خواب ابراماه و مهمون كن به بسترمعجزه كن اي معجزه گراز جشن رنگين ماهي هايه قطره دريا به من بدهاز خواب ترد قناري هايه شاخه رويا به من بدهاز كهكشون افسانه يك رنگين كمون جا به من بدهاز آب و مهتاب و خاطره يه لحظه فردا به من بدهساعت ساعت سبز عاشقانستساعت سرخ يه ترانستبا تو جهان شعري به شكوه رقص يه پروانست محمد


* از طرف :
mina omid



مرواريد چگونه بوجود مي آيد ؟ مرواريد اصل ، بسيار گرانبهاست . ولي جالب است بدانيد كه اين مرواريد زيبا و درخشان را يك موجود دريايي كوچك به نام صدف توليد مي كند . صدف نوعي نرم تن است كه گاهي اوقات در ساحل نيز مي توان آن را در حال خزيدن ديد . اين نرم تنان كوچك غذاي لذيذي براي ماهيها و همنوعان بزرگتر از خودشان هستند . حتي انسان هم از اين جانور تغذيه مي كند . به همين دليل نرم تن براي محافظت از خود به كمك ماده اي كه از بدنش ترشح مي شود ، پوسته (صدف) سخت و محكمي مي سازد و داخل آن زندگي مي كند . در واقع جنس مرواريد نيز از همين ماده سخت است . مرواريد ها داخل اين پوسته به وجود مي آيند. گاهي اوقات يك ذره خارجي مثل دانه اي شن يا يك موجود ريز دريايي وارد پوسته يا صدف اين نرم تنان مي شود و با بدن نرم و حساس آنها تماس پيدا مي كند. اين تماس باعث تحريك و خارش بدن نرم تن مي شود. نرم تن براي تسكين خود ماده اي از جنس صدف به دور اين ذره خارجي ترشح مي كند . جنس اين ماده از كربنات كلسيم است . پس از مدتي ، مرواريدي گرد ، سفيد و درخشان در داخل صدف شكل مي گيرد . به اين نوع مرواريد ، مرواريد اصل مي گويند . البته همه مرواريد ها سفيد نيستند . برخي از آنها سياه ، قرمز ، آبي ، زرد و يا سبزند . امروزه از روش هاي مختلفي براي توليد مصنوعي مرواريد استفاده مي شود . با استفاده از اين روش ها ، ذرٌات شن ، داخل صدف قرار مي گيرند . بعد از دو الي سه سال صدف را از آب خارج مي كنند و مرواريد را از داخل آن بر مي دارند . به اين نو مرواريد ها مرواريد پرورشي مي گويند . از آنجا كه مرواريد هاي طبيعي و اصل ، بسيار گران قيمت هستند ، اكثر مردم ، مرواريد هاي را كه از روش مصنوعي به وجود آمده اند خريداري مي كنند . در سال 1934 ميلادي مرواريد هاي به قطر 13 سانتي متر در فيليپين پيدا شد . وزن اين مرواريد 37/6 كيلو گرم بود .
منبع

* از طرف :
khaled davodian



سلام خدمت افا سعید وتمام برو بچ اومید وارم که حالتون خوب باشه
ای خدا بنازم به حکمت لطفت شبی مست میگذشتم ز ویرانه ای ناگهان چشم مستم افتاد بر در خانه اینرم نرمک رفتم تا کنار پنجره دیدم پدر کور و فلج افتاده است گوشه ای مادر پریشان همچون پروانه ای پسرک از سوز سرما میزند لب و دندان برهم ولی دخترک ولی دخترک مشغول عیش ونوش با بیگانه ای وقتی که مرد بیگانه فارق شود در آورداز ان همه پول درشت چند دانه ای سوگند خوردم زین پس مست نروم سوی در هر خانه ای تا که چشم مستم نبینت دختری اصمت خود را فروشد بهر نان خانه ای
تا بعد بچه ها
* از طرف :
Hadis Z



سلام آقا سعيد و همه دوستانم در گروه ترانه هااين اولين ميل منه اميدوارم چاپ بشه خواستم با تو باشم نخواستی.خواستم مونس و یارت باشم نخواستی.خواستم در زندگی هم قدمت باشم نخواستی.خواستم برای همیشه در کنارت بمانم نخواستی.خواستم هم گام و هم نفس روزهای تنهایی ات باشم نخواستی.خواستم پذیرای نگاه مهربانت باشم نخواستی.خواستم قلبم را به یادگار تقدیمت کنم باز هم نخواستی.نخواستی... هیچ کدام را نخواستی...نخواستی...

* از طرف :
afra _37



ای خدایا ای خدایاچرا موندیم تنهای تنهاجدا از مردم و دنیادلامون اسیر سرماچرا خوبی نیس تو دنیاچرا رفتن همه خوباچرا موندن همه دیواو دلامون اسیر درداچشامون پر از تمنانچرا پنهون شدن اشکا؟چرا ریختن همه برگا؟چرا رفتن شاپرکها؟چرا موندن قاصدکهابی خبر از همه دنیا؟چرا زشتی موندگار شد؟چرا خوبی همه خوار شدچرا دلها همه تار شد؟ای خدایا ای خدایاچرا دستا همه سردن؟همه تاریک پر لرزن؟چرا آسمون سیاهه؟ابر تیره جای ماهه؟ای خدایا ای خدایایکی نیس مرهم دردایکی نیس چشاش ببارهگاهی وقتا واسه مردم...واسه دنیاچرا شبها پرآهن؟چرا روزا پردردن؟ای خدایا ای خدایا؟کی میاد آخر دنیا؟ "افرا
"

0 Comments:

Post a Comment

<< Home