Saturday, April 14, 2007

ارزش قلب

آيا ارزش قلب من از شيشه ي پنجره هم کمتر است؟؟؟
شيشه اي مي شکند ... يک نفر مي پرسد...چرا شيشه شکست؟ مادري مي گويد...شايد اين رفع بلاست يک نفر زمزمه کرد...باد سرد وحشي مثل يک کودک شيطان آمد، شيشه ي پنجره را زود شکست. کاش امشب که دلم مثل آن شيشه ي مغرورشکست، عابري خنده کنان مي آمد... تکه اي از آن را بر مي داشت... مرحمي بر دل تنگم مي شد... اما امشب ديدم... هيچ کس هيچ نگفت، قصه ام را نشنيد... از خودم مي پرسم آيا ارزش قلب من از شيشه ي پنجره هم کمتر است؟؟؟



عادت همه چيز را ويران مي کند واي به روزي که چيزي -حتي عشق-عادتمان شود....عاشق کم است و سخن عاشقانه فراوان ديگر سخن عاشقانه گفتن،دليل عشق نيست وآواز عاشقانه خواندن،دليل عاشق بودن ولي اي دوست،تو نگاه عاشقانه ات راعاشقانه نگهدار و کلام ساده ي عاشقانه ات راخالصانه بگو و هميشه به ياد داشته باش شبه عشق در کنار عشق بوده.............خو شبختي توپي است که وقتي مي غلتد به دنبالش ميدويم و وقتي مي ايستد به آن لگد مي زنيمکاش تنها یکنفر هم در این دنیا مرا یاری کند ای کاش می توانستم با کسی درد دل کنم تا بگویم که . من دیگر خسته تر ازآنم که زندگی کنم تا بداندغم شبها یم را.... تا بفهمد درد تن خسته و بیمارم را..... قانون دنیاتنهایی من است..... و تنهایی من قانون عشق است....و عشق ارمغان دلدادگیست.. و این سرنوشت سادگیست

1 Comments:

Blogger Ocean said...

Nice Write up as usual!
I enjoy the poams and nice writing.

I miss Isfahan! My uncle and my cousins leave in Usfahan.

Take care

7:29 PM  

Post a Comment

<< Home