Tuesday, May 15, 2007

اشکاوند -چرا -چرا- چرا- چرا........

چرا ما آدما حتما بايد همه چيزو تجربه کنيم تا باور کنيم چرا وقتي يکي که يه راهي رو رفته ميگه نرو اشتباهه قبول نميکنيم چرا تا

خودمون کلمون به سنگ نخوره باور نمي کنيم چرا آدم نمي خواد از تجربه ديگران استفاده کنه چرا بايد خودمون همه چيزو تجربه کنيم چرا ازاين غرور لعنتي يه ذره کم نمي کنيم تا بتونيم چرا اين غرور بي جا اجازه نميده ما چيز درستو انتخاب کنيم چرا اين غرور بعضي وقتا نمي ذاره به حرف دل گوش کنيم چرا اين غرور نمي ذاره بعضي وقتا يه کلمه دوست دارم بگيم چرا اين غرور فکر ميکنه با گفتن يه کلمه دوست دارم خودتو کوچيک کردي چرا فکر ميکنيم يه کلمه دوست دارم آدمو ذليل ميکنه چرا به اين فکر نميکنيم که همين کله دوست دارم مي تونه جه کارايي بکنه چرا به اين فکر نميکنيم که يه کلمه دوست دارم مي تونه يه دلو به دست بيارهچرا فکر به اين فکر نميکنيم يه کلمه دوست دارم مي تونه يه دل شکسته رو آروم کنه چرا ما آدما با اين غرور لعنتي زندگي مي کنيم چرا اصلا اين تو وجود ما هست چرا چرا چرا ؟تا به حال فکر کرديد که چقدر ضربه از جانب اين غرور بي جا به آدم وارد شده چرا بايد ما هميشه اسير باشيم چرا ما بايد نتونيم به اين چيزا غلبه کنيم چرا اين آدم ضعيف که هيچ چيزي نمي دونه بوسيله اين غرور فکر ميکنه حاکم دنياست چرا ما آدما درباره همديگه نمي تونيم درست فکر کنيم چرا ما آدما نمي تونيم درباره يکديگه درست قضاوت کنيم چرا ما آدما نمي تونيم وقتي کسي رو مي بينيم فوري از روي قيافه و طرز لباس پوشيدن اون فرد قضاوت نکنيم چرا ما آدما به صورت هميديگه توجه داريم چرا ما آدما به سيرت همديگه نگاه نمي کنيم . راستي چرا صورت مهمتر از سيرت شده چرا درون افراد ديگه برا کسي مهم نيست چرا لباس پوشين نشانه شخصيت شدهچرا طرز حرف زدن مهمتر از محتواي حرف زدن شدهچرا ما آدما نمي تونيم درباره افراد پيش داوري نکنيمچرا ما آدما نمي تونيم بدون ذهنيت قبلي از کسي در صورتي که اونو نمي شناسيم باهاش حرف بزنيمچرا ما وقتي يکي بهمون ميگه دوست دارم باور نمي کنيمچرا وقتي کسي دوسمون داره همش ميخواييم اونو امتحان کنيمچرا نمي تونيم دوست داشتنو بدون امتحان باور کنيم چرا عاقبت همه اين امتحان هاي دوست داشتنا مردوديه چرا دوست داشتن بدون امتحان باور کردني نيست چراچراچرا .......چرا و هزار تا چراي ديگه که تو مخمه و ديگه نمي تونم بگم بقيه چرا ها باشه براي بعدا چرا بايد آخر هر متن بگم خدا حافظاينم يه چراي ديگه از يه دوست عزيز که خيلي دوسش دارم فراموشت ميکردم اما باز دوباره ديدمت نو غمها غوطه ور شدم چراداشتم فراموشت ميکردم اما تا صدات رسيد به گوش من شکستم بي صدا چراداشتي مي رفتي از خيال من خزوني بود بهار من ديدم تو رو خزونم جون گرفت اين قلب سرد و ساکتم دوباره با نگاه گرم و بي ريا و عاشقت زبون گرفت چرا دوباره اومدي صدا رو جون دادي گل بهارو زخم دل دوباره تازه شد شوق نگاه خستمو دوباره دوختي آخر ستاره حسرتم بي اندازه شديا راحتم کن و واسه هميشه اين دلو بکن زريشه از خيال سرد من برو يا باغبون شو و بهارو باز نشون بده گلارو تو وجود خسته ام برو چرا دوباره اومدي صدا رو جون دادي گل بهاروزخم دل دوباره تازه شد شوق نگاه خستمو دوباره دوختي آخر ستاره حسرتم بي اندازه شد

1 Comments:

Blogger Ocean said...

Hi Ashkavand,

You are very right, by age I myself have learned to get more lesson from other people and be more concervative!

8:26 AM  

Post a Comment

<< Home