تعبیر نا صواب خانم رایس_اشکاوند
برخی واژه ها یا جمله ها سنگینی واثربخشی غریبی پیدا می کنند، فارغ از داوری در باره درستی یا نادرستی آن واژه یا عبارت، مثل ریگ ته جوی می مانند وگذر زمان از بقای آن ها نمی کاهد. تعبیری که خانم رایس برای جنگ اسراییل و لبنان به کار برد، بمباران ها و کشته شدن زنان و کودکان را دردهای آستانه زایمان خاورمیانه جدید تلقی کرد،از زمره تعبیر هایی است که در ذهن مردم لبنان و ملت های منطقه برای همیشه می ماند. از زاویه دید اول رایس نباید به جنگ این چنین نگاه کند و با زبان لنین و مائو در باره کشتار مردم سخن بگوید. اساسا تعبیر رایس، تعبیری مارکسیستی است، که معمولا این تعبیر را برای انقلابها به کارمی برند.آنانی را که نگران جان و مال مردم بودند، توسط رفقا نقد می شدند، که هنوز در ذهن آنان پسمانده
بورژوازی باقی مانده است. آیا دکتر رایس به دلیل آشنایی با ادبیات مارکسیستی این تعبیر را به کار برد؟
سه ویژگی رایس می تواند مانع چنین تعبیری بشود که البته نشده است. دلیل به کار گیری این تعبیر را در بخش دوم می گویم. او به عنوان یک زن از زایمان تعبیر و تصویر دیگری باید می داشت.تصویری که یک مادر از زایمان دارد.تولد کودک که برای مادر عزیزترین لحظه عمر است.او فرصت پیدا می کند که در چشمان فرزندش، رنج های دوران بارداری و درد زایمان را سبک و شیرین بشمرد. هیچ گاه هیچ مادری کشته شدن کودکی را درد زایمان تلقی نمی کند. زایمان میلاد است و نه مرگ.بعلاوه ؛رایس موسیقی دان و پیانیست شایسته ای است، او اساسا در خانه موسیقی چشم به جهان گشوده، نسل اندر نسل مادر او، مادر بزرگش ، و مادر مادر بزرگش پیانیست بوده اند، او از سه سالگی مشق پیانو کرده و در 15 سالگی به عنوان یک پیانیست برجسته مدال گرفته است. او که معماری موسیقی و نت ها را می شناسد و خود آثارموسیقی دانان نامی را اجرا می کند که نمونه تازه اش را دراجلاس آسه ان در مالزی اجرا شد. او که دیوانه قطعه" مسیح درباغ زیتون"بتهون است و می گوید بهترین لحظه عمرش روزی بود که در سال 2000 برای اولین بار باغ های زیتون را در اورشلیم دید...او که عاشق موسیقی ست ، حتی نام او یک نام موسیقایی است،چگونه ازکشتار اینگونه سرد سخن گفت؟رامسفلد که به شکل حیرت انگیزی در این دوره جنگ اسراییل و لبنان خاموش بود، چراحرف نزد؟ چرا معمار اصلی کارزارهای جهانی که در شکار بلدرچین دوستش را با تیر زد،این تعبیر را به کار نبرد؟ او که برای این سخن شایستگی بی نظیری داشت. علاوه بر همه این ها رایس که نمی تواند رنگ پوستش را عوض کند. رنگ او نشانه دردهای سنگین مهاجرت سیاهان افریقاست، همان رنج هایی که آلکس هیلی در"ریشه ها"نشان داده است. ایشان اگر به سیرالئون گذرشان افتاد به جزیره"گوره"بروند، داستان هجرت سیاهان از غرب افریقا را ببینند.خانواده های سیاهان را از هم جدا می کردند در همان جا برای آنان نام هایی می گذاشتند که در امریکا مورد پسند بود، اعضای خانواده در فراق هم می ماندند ، رنج سفر و تدارک سفر به گونه ای بود که بسیاری از جمله زنان و کودکان در طول مسیر می مردند...هر سیاهی در امریکا چه بپسندند یا نپسندد نشانه ای از آن هجرت شگفت انگیز است...از همه مهمتر، مهمتر از زن بودن و عشق به موسیقی، رایس مسیحی است، سخن او با کدام رویه مسیح می خواند؟ با کدام آیه عهد جدید...جرج بوش چند سال پیش در جمع مسیحیان مومن و تعدادی از پدران کلیسا گفت، ماموریتش این ست که فرهنگ را تغییر دهد. به گمانم در فرهنگ و ضد فرهنگ و نیز تغییر فرهنگی، مهمترین نشانه نام ها و نشان هاست. وقتی برای کشتار تعبیر درد زایمان به کار می رود، آیا رایس در همان جهت تغییر فرهنگی کوشیده است؟ این کدام فرهنگ است؟ آیا قرار است واژه های قلمرو فرهنگ با همین رویکرد تغییر کند؟
از زاویه ای دیگر می توان پذیرفت که رایس می تواند و می بایست این تعبیر را به کار ببرد.
اول:قدرت وسیاست معجون غریبی است. اگر مولوی می پنداشت که : "ازمحبت خارها گل می شود" قدرت سیاسی بر عکس می تواند گل ها و باغ های پر طراوت را پژمرده کند. رایس موسیقی دان، قربانی رایس وزیر خارجه می شود. به شکل حیرت انگیزی مجری برنامه رادیویی معروف" دیوانه موسیقی" دو سال پیش، یعنی وقتی رایس نامزد وزارت خارجه امریکا شده بود، به رایس گفت، تو دوشخصیت داری آن که پشت پیانو می نشیند و آن که مشاور امنیت ملی بوش است.
دوم: در نگاه سیاسی و نظری بوش و دولت او مهم به نتیجه مورد نظر رسیدن است. این سخن را بوش بارها به صراحت مطرح کرده است که نتیجه مهم است. یعنی از هر وسیله ای می توان استفاده کرد. توجه کنید که این سخن را کسی می گوید که در نبرد میان خیر و شر خودش را سخنگوی خیر و تغییر فرهنگی می داند و اعلام می کند.( مسیحیت امروز، 28/5/2004) به عبارت دیگر کشتن زن ها و بچه ها از دید بوش مطلقا مساله ای نیست ، چون قرار است به نتیجه مورد نظر برسند. ناگزیرم، خواننده گرامی!به نکنه تلخی اشاره کنم. اساسا بوش و تیم او برای جان و مال و زندگی مردم لبنان و ایران و عراق و فلسطین اعتباری قایل نیستند. با شوم ترین واژه ها در باره ملت های مسلمان مقاوم صحبت می کنند.اگر یادتان باشد، در اجلاس سران هشت، گفتگوی خصوصی بوش و بلر از میکروفن باز پخش شد. در آن گفتگو وقتی از حزب الله سخن به میان می آید، بوش واژه"شیت" را برای حزب الله به کار می برد که ترجمه چند آب شسته اش می شود زباله، دوست روزنامه نگار امریکایی می گفت، می دانی که فرهنگ بوش، فرهنگ"اسلنگ" است، او به شیعیان لبنان می گوید شیت...این ها نشانه های فرهنگ اردوی خیر جهان جدید است.
سوم: در شیوه حکومتی دولت بوش ماکیاول بیش از هر دولت امریکایی دیگری حضور دارد. پدر معنوی و نظری محافظه کاران جدید، لئو اشتراوس ، دلداده ماکیاول بود، با شیفتگی ماکیاول را در دانشکاه شیکاگو تدریس می کرد. میراث معنوی شیفتگی او به ماکیاول به شاگردانش از جمله مایکل لدین که کتاب شگفت انگیزی در باره ماکیاول نوشته و در توضیح عنوان کتاب" ماکیاول در رهبری مدرن" نوشته است، چرا قواعد آهنین ماکیاول پس از پنج قرن هنوز به روز است؟ آن چه در نگاه ماکیاول و نئوکان ها اهمیت دارد تقدیس قدرت وگسترش آن به هر قیمتی است. به ناگزیر کشتار زنان و کودکان، دروغ های غریب، استفاده ابزاری از مسیحیت همه و همه منطقی جلوه می کند. در این چارچوب رایس از درد زایمان خاور میانه جدید صحبت می کند و در تناسب بین سیاست و موسیقی تابت می کند که نت اشتباهی را انتخاب کرده است. همان گونه که اشتباه یک نوازنده می تواند معماری یک سمفونی را ویران کند، یک تعبیر و داوری از این قبیل هم مثل نشان در همه عمر بر پیشانی سیاستمدار می ماند. رایس که زیباترین لحظه عمرش روزی بود که در برابر باغ های زیتون اورشلیم ایستاد؛ تلخترین ساعات عمرش هم همان روزی بود که در طبقه دهم هتل داود اورشلیم خوابیده بود. ساعت یک بعد از ظهر روزیکشنبه 30 جولای به او خبر داند که کشتار قانا اتفاق اقتاده و دولت لبنان سفر او را لغو کرده است. خاطره ثبت شد، برای همیشه لبنان در ذهن رایس ثبت شد. سرزمین سدر و زیتون، سرزمین غزل های عاشقانه سلیمان...بینی تو مثل برج لبنان است که بسوی دمشق مشرف می باشد!( غرل غرل های سلیمان، باب 7 آیه5) لبنان مثل برج بلند فانوس دریایی راه را به ملتها به دمشق و مصر و اردن نشان می دهد. حسنی مبارک در مصاحبه با روزنامه مصری اخبارالیوم از مقاومت لبنان تجلیل کرده است...یعنی میلاد تازه ای اتفاق افتاده است. بگذارید این مقاله را با شعر عبدالوهاب بیاتی شاعر گرانقدر عراقی تمام کنم. شعر در "آواز های سند باد" به ترجمه پر لطف استاد شفبعی کدکنی درج شده است."
" دیوار محال را
گوزنان با شاخ زده اند
اینک
میلادی در گور"
خاورمیانه جدید همین میلاد است. منبع سایت مکتوب
بورژوازی باقی مانده است. آیا دکتر رایس به دلیل آشنایی با ادبیات مارکسیستی این تعبیر را به کار برد؟
سه ویژگی رایس می تواند مانع چنین تعبیری بشود که البته نشده است. دلیل به کار گیری این تعبیر را در بخش دوم می گویم. او به عنوان یک زن از زایمان تعبیر و تصویر دیگری باید می داشت.تصویری که یک مادر از زایمان دارد.تولد کودک که برای مادر عزیزترین لحظه عمر است.او فرصت پیدا می کند که در چشمان فرزندش، رنج های دوران بارداری و درد زایمان را سبک و شیرین بشمرد. هیچ گاه هیچ مادری کشته شدن کودکی را درد زایمان تلقی نمی کند. زایمان میلاد است و نه مرگ.بعلاوه ؛رایس موسیقی دان و پیانیست شایسته ای است، او اساسا در خانه موسیقی چشم به جهان گشوده، نسل اندر نسل مادر او، مادر بزرگش ، و مادر مادر بزرگش پیانیست بوده اند، او از سه سالگی مشق پیانو کرده و در 15 سالگی به عنوان یک پیانیست برجسته مدال گرفته است. او که معماری موسیقی و نت ها را می شناسد و خود آثارموسیقی دانان نامی را اجرا می کند که نمونه تازه اش را دراجلاس آسه ان در مالزی اجرا شد. او که دیوانه قطعه" مسیح درباغ زیتون"بتهون است و می گوید بهترین لحظه عمرش روزی بود که در سال 2000 برای اولین بار باغ های زیتون را در اورشلیم دید...او که عاشق موسیقی ست ، حتی نام او یک نام موسیقایی است،چگونه ازکشتار اینگونه سرد سخن گفت؟رامسفلد که به شکل حیرت انگیزی در این دوره جنگ اسراییل و لبنان خاموش بود، چراحرف نزد؟ چرا معمار اصلی کارزارهای جهانی که در شکار بلدرچین دوستش را با تیر زد،این تعبیر را به کار نبرد؟ او که برای این سخن شایستگی بی نظیری داشت. علاوه بر همه این ها رایس که نمی تواند رنگ پوستش را عوض کند. رنگ او نشانه دردهای سنگین مهاجرت سیاهان افریقاست، همان رنج هایی که آلکس هیلی در"ریشه ها"نشان داده است. ایشان اگر به سیرالئون گذرشان افتاد به جزیره"گوره"بروند، داستان هجرت سیاهان از غرب افریقا را ببینند.خانواده های سیاهان را از هم جدا می کردند در همان جا برای آنان نام هایی می گذاشتند که در امریکا مورد پسند بود، اعضای خانواده در فراق هم می ماندند ، رنج سفر و تدارک سفر به گونه ای بود که بسیاری از جمله زنان و کودکان در طول مسیر می مردند...هر سیاهی در امریکا چه بپسندند یا نپسندد نشانه ای از آن هجرت شگفت انگیز است...از همه مهمتر، مهمتر از زن بودن و عشق به موسیقی، رایس مسیحی است، سخن او با کدام رویه مسیح می خواند؟ با کدام آیه عهد جدید...جرج بوش چند سال پیش در جمع مسیحیان مومن و تعدادی از پدران کلیسا گفت، ماموریتش این ست که فرهنگ را تغییر دهد. به گمانم در فرهنگ و ضد فرهنگ و نیز تغییر فرهنگی، مهمترین نشانه نام ها و نشان هاست. وقتی برای کشتار تعبیر درد زایمان به کار می رود، آیا رایس در همان جهت تغییر فرهنگی کوشیده است؟ این کدام فرهنگ است؟ آیا قرار است واژه های قلمرو فرهنگ با همین رویکرد تغییر کند؟
از زاویه ای دیگر می توان پذیرفت که رایس می تواند و می بایست این تعبیر را به کار ببرد.
اول:قدرت وسیاست معجون غریبی است. اگر مولوی می پنداشت که : "ازمحبت خارها گل می شود" قدرت سیاسی بر عکس می تواند گل ها و باغ های پر طراوت را پژمرده کند. رایس موسیقی دان، قربانی رایس وزیر خارجه می شود. به شکل حیرت انگیزی مجری برنامه رادیویی معروف" دیوانه موسیقی" دو سال پیش، یعنی وقتی رایس نامزد وزارت خارجه امریکا شده بود، به رایس گفت، تو دوشخصیت داری آن که پشت پیانو می نشیند و آن که مشاور امنیت ملی بوش است.
دوم: در نگاه سیاسی و نظری بوش و دولت او مهم به نتیجه مورد نظر رسیدن است. این سخن را بوش بارها به صراحت مطرح کرده است که نتیجه مهم است. یعنی از هر وسیله ای می توان استفاده کرد. توجه کنید که این سخن را کسی می گوید که در نبرد میان خیر و شر خودش را سخنگوی خیر و تغییر فرهنگی می داند و اعلام می کند.( مسیحیت امروز، 28/5/2004) به عبارت دیگر کشتن زن ها و بچه ها از دید بوش مطلقا مساله ای نیست ، چون قرار است به نتیجه مورد نظر برسند. ناگزیرم، خواننده گرامی!به نکنه تلخی اشاره کنم. اساسا بوش و تیم او برای جان و مال و زندگی مردم لبنان و ایران و عراق و فلسطین اعتباری قایل نیستند. با شوم ترین واژه ها در باره ملت های مسلمان مقاوم صحبت می کنند.اگر یادتان باشد، در اجلاس سران هشت، گفتگوی خصوصی بوش و بلر از میکروفن باز پخش شد. در آن گفتگو وقتی از حزب الله سخن به میان می آید، بوش واژه"شیت" را برای حزب الله به کار می برد که ترجمه چند آب شسته اش می شود زباله، دوست روزنامه نگار امریکایی می گفت، می دانی که فرهنگ بوش، فرهنگ"اسلنگ" است، او به شیعیان لبنان می گوید شیت...این ها نشانه های فرهنگ اردوی خیر جهان جدید است.
سوم: در شیوه حکومتی دولت بوش ماکیاول بیش از هر دولت امریکایی دیگری حضور دارد. پدر معنوی و نظری محافظه کاران جدید، لئو اشتراوس ، دلداده ماکیاول بود، با شیفتگی ماکیاول را در دانشکاه شیکاگو تدریس می کرد. میراث معنوی شیفتگی او به ماکیاول به شاگردانش از جمله مایکل لدین که کتاب شگفت انگیزی در باره ماکیاول نوشته و در توضیح عنوان کتاب" ماکیاول در رهبری مدرن" نوشته است، چرا قواعد آهنین ماکیاول پس از پنج قرن هنوز به روز است؟ آن چه در نگاه ماکیاول و نئوکان ها اهمیت دارد تقدیس قدرت وگسترش آن به هر قیمتی است. به ناگزیر کشتار زنان و کودکان، دروغ های غریب، استفاده ابزاری از مسیحیت همه و همه منطقی جلوه می کند. در این چارچوب رایس از درد زایمان خاور میانه جدید صحبت می کند و در تناسب بین سیاست و موسیقی تابت می کند که نت اشتباهی را انتخاب کرده است. همان گونه که اشتباه یک نوازنده می تواند معماری یک سمفونی را ویران کند، یک تعبیر و داوری از این قبیل هم مثل نشان در همه عمر بر پیشانی سیاستمدار می ماند. رایس که زیباترین لحظه عمرش روزی بود که در برابر باغ های زیتون اورشلیم ایستاد؛ تلخترین ساعات عمرش هم همان روزی بود که در طبقه دهم هتل داود اورشلیم خوابیده بود. ساعت یک بعد از ظهر روزیکشنبه 30 جولای به او خبر داند که کشتار قانا اتفاق اقتاده و دولت لبنان سفر او را لغو کرده است. خاطره ثبت شد، برای همیشه لبنان در ذهن رایس ثبت شد. سرزمین سدر و زیتون، سرزمین غزل های عاشقانه سلیمان...بینی تو مثل برج لبنان است که بسوی دمشق مشرف می باشد!( غرل غرل های سلیمان، باب 7 آیه5) لبنان مثل برج بلند فانوس دریایی راه را به ملتها به دمشق و مصر و اردن نشان می دهد. حسنی مبارک در مصاحبه با روزنامه مصری اخبارالیوم از مقاومت لبنان تجلیل کرده است...یعنی میلاد تازه ای اتفاق افتاده است. بگذارید این مقاله را با شعر عبدالوهاب بیاتی شاعر گرانقدر عراقی تمام کنم. شعر در "آواز های سند باد" به ترجمه پر لطف استاد شفبعی کدکنی درج شده است."
" دیوار محال را
گوزنان با شاخ زده اند
اینک
میلادی در گور"
خاورمیانه جدید همین میلاد است. منبع سایت مکتوب