Saturday, February 24, 2007

HAPPY BIRTHDAY NILOUFAR - ASHKAVAND

next friday 85/12/11 = 2 March 2007 is my grand daughter,s birthday and
she Will be 1- year- old.
she just saying with me BA BAEI (بابایی ) and I love this little girl more than anything in this life.

her name is Niloufar.

I have 3 children . Alham 19 old .Ahsan 12 old and Alahe 10 old.

my name is Ahmad and 40 years old now, from Esfahan- Ashkavand.


Thanks god all of the time.

AHMAD

Wednesday, February 21, 2007

بعضي موقع ها چيزايي اطراف ما هست که شايد خيلي ساده و بي اهميت لز کنارشون رد بشيم ولي آيا شده تا به حال کمي با دقت به اطرافمون نگاه کنيم و از خودمون بپرسيم چرا ؟ به راستي چرا ؟

بعضي ها دلشان سياه است بعضي ها پوستشان سياه است بعضي ها فکرشان سياه است بعضي ها روزگارشان سياه است بعضي ها بخشان سياه است بعضي ها روزگارشان سياه است بعضي ها از کتک بدنشان سياه است بعضي ها پاي چشمشون سياه است بعضي ها ماشينشون سياه
است بعضي ها بعضي ها دعاهاشون اثر نداره مثل گربه سياهه که به حرفش بارون نمي ياد بعضي ها لباسشان سياه است بعضي ها موهايشان سياه است بعضي ها دهنشان سياه است بعضي ها چشمشان سياه است بعضي ها چشمشان سياهي مي رود بعضي ها چشمشان هه جا را سياه مي بيند بعضي ها از ريسمون سياه و سفيد مي ترسن بعضي ها سياه کارن بعضي ها سياه بازي مي کنن بعضي ها سياه رو رنگ عشق مي دونن بعضي ها سياه رو رنگ عذا مي دونن بعضي ها سياهي شبو دوست دارن بعضي ها تو سياهي شب با خداي خودشون خلوت مي کنن بعضي ها فقط تو سياهي شب کار مي کنن بعضي ها تو سياهي شب دعاهاشون برآورده مي شه بعضي ها مي گن اگه سياهي شب نبود روشنايي روز معنايي نداشت بعضي ها تو سياهي شب ستاره آرزوهاشونو پيدا مي کنن بعضي ها هم تو سياهي شب عزيزانشونو از دست مي دن بعضي ها تو سياهي شب خدا بهشون عزيزي رو مي ده بعضي ها به دل سياه شيطون لعنت مي فرستن بعضي ها اسمشون تو ليست سياهه بعضي ها سياهه مي نويسن بعضي ها به بعضي هاي ديگه مي گن روت سياه بعضي ها سياه برزنگي هستن بعضي ها سياه آفتاب سوخته بعضي ها هم رو سياه بعضي ها مي گن بالاتر از سياهي رنگي نيست بعضي ها هم فقط با رنگ سياه مي نويسن بعضي ها هم ديگه سياهاشون تموم شد مثل من
بعضي ها اميدوارم به اين چرا ها کمي فکر کنيد
بعضي ها شاد و موفق باشيد .

ASHKAVAND-پزشگی -بیماران قلبی -ASHKAVAND

فرمان به بيماران قلبي)1 در هنگام بروز درد قلبي، كه معمولا در حال فعاليت و يا استرس به سراغتان مي‌آيد، بلافاصله دست از كار بكشيد و آرام بنشينيد. استراحت، اولين قدمي است كه بايد براي تسكين دردتان برداريد.)2 از قرص زير زباني (نيتروگليسيرين) استفاده كنيد. اگر پس از 5 دقيقه، دردتان تسكين پيدا نكرد، مجددا بايد يك قرص زير زبانتان بگذاريد. اين كار را تا 3 بار مي‌شود تكرار كرد اما اگر پس از به كار بردن 3 قرص زيرزباني در فواصل مناسب، باز هم دردتان از بين نرفت، بايد بلافاصله به يكي از مراكز اورژانس مراجعه كنيد.)3 در مواردي نظير استحمام، مقاربت و يا بعد از خوردن غذاهاي سنگين، بهتر است كه به طور پيشگيرانه از قرص زير زباني استفاده كنيد.)4 قرص زير زبانيتان را نبايد در معرض نور و حرارت و رطوبت قرار دهيد چرا كه در اين مواقع، خيلي زود فاسد مي‌شود و ‌خاصيت درماني‌اش را از دست مي‌دهد. اگر از نيتروگليسيرين استفاده كرديد و مزه تند اين دارو را در زير زبانتان حس نكرديد، بدانيد كه احتمالا دارويتان خراب شده و خاصيتش را ازدست داده است.)5 حتي الامكان قرص زير زباني را در وضعيت ايستاده مصرف نكنيد چرا كه به دليل افت ناگهاني فشار خون، خطر سقوط ناگهاني وجود دارد. بهتر است كه در وضعيت نشسته يا خوابيده از اين قرص استفاده كنيد.)6 اگر اضافه وزن داريد، بهتر است با مراجعه به پزشك يا متخصص تغذيه، يك برنامه غذايي مناسب دريافت كنيد و هرچه زودتر،‌ فكري به حال كاهش وزنتان بكنيد.)7 عوامل خطرساز بيماري‌هاي قلبي را هر چه زودتر تدبير كنيد: سيگار، فشار خون، چربي خون بالا، ديابت.)8 وقتي كه درد قفسه‌سينه نداريد، خصوصا در اوايل صبح كه هوا پاكيزه‌تر است، ترجيحا در محل‌هايي مانند پارك و اماكني كه از فضاي سبز برخوردارند، پياده‌روي كنيد. كم‌كم اگر ديديد كه با اين پياده روي مختصر، مشكلي برايتان ايجاد نمي‌شود و تحملش را داريد، زمان پياده‌رويتان را افزايش دهيد يا به دويدن سبك بپردازيد.)9 هنگام راه رفتن و به ويژه موقع بالا رفتن از پله‌ها نبايد باري بيش از يك كيلوگرم را حمل كنيد.)10 پرهيز از عصبانيت و استرس‌هاي روحي، بسيار مهم است و حتي مي‌‌توانيد براي افزايش آسودگي خاطر و دور شدن از عصبانيت‌هاي بي‌مورد،‌ از داروهاي آرامبخش كمك بگيريد.دردهاي غيرقلبيسوزش سر دل يكي از شايع‌ترين دردهاي غيرقلبي است. وقتي مازاد اسيد معده پس مي‌زند و در داخل مري به سمت بالا حركت مي‌كند، اين احساس به وجود مي‌آيد: احساس سوزش و درد در قفسه سينه و گردن. در اين مواقع، معمولا در داخل دهان نيز يك طعم ترش حس مي‌شود و مقدار كمي از غذاي خورده شده، به داخل دهان برمي‌گردد. سوزش سر دل معمولا چند ساعت پس از خوردن يك وعده غذايي اتفاق مي‌افتد و به طور معمول، ساعت‌ها نيز به طول مي‌انجامد. اين حالت معمولا وقتي اتفاق مي‌افتد كه چند ساعت پس از خوردن يك وعده غذايي، فعاليت سنگين كنيد يا به جلو خم شويد يا دراز بكشيد. نكته مهم اين است كه چنين دردهايي معمولا با استفاده از آنتي‌اسيدهاي رايج بهبود مي‌يابند اما دردهاي قلبي با آنتي‌اسيدها ساكت نمي‌‌شوند.التهاب پرده دربرگيرنده ريه‌ها نيز منجر به بروز دردي در قفسه سينه مي‌شود كه معمولا متمركز بر روي يك نقطه و بسيار شديد است. در اين مورد هم، نكته مهم اين است كه با سرفه، نفس كشيدن و دم عميق، درد بيمار تشديد مي‌شود، در حالي كه درد ناشي از حمله قلبي با سرفه و دم عميق، هيچ تغييري نمي‌كند. دلايل ريوي ديگري هم وجود دارند كه ممكن است منجر به پديد آمدن درد قفسه سينه شوند. ذات‌الريه، آمبولي ريه، ‌پنوموتوراكس و بيماري‌هايي نظير لوپوس يا ساير بيماري‌هاي اتوايميون كه در آنها بدن عليه خودش فعاليت مي‌كند، نيز منجر به بروز چنين دردهايي مي‌شود.حمله ترس مرضي هم يكي ديگر از حالاتي است كه منجر به احساس تنگي نفس و سنگيني در قفسه سينه مي‌شود. اين بيماري معمولا با افزايش ضربان قلب، افزايش سرعت تنفس، تعريق و ترس شديد از خفگي و مرگ همراه است.التهاب غضروف بين دنده‌ها (كه به نشانگان تريتز معروف است) نيز يكي ديگر از مواردي است كه مي‌تواند علايم مشابه دردهاي قلبي را تقليد كند. وقتي غضروف‌هاي بين دنده‌اي، و خصوصا آن غضروف‌هايي كه دنده‌ها را به استخوان جناغ سينه متصل مي‌كنند، ملتهب شوند؛ دردي در قفسه سينه حس مي‌شود كه بسيار تيز و شديد است و ممكن است با درد ناشي از حمله قلبي اشتباه گرفته شود. البته محل اين درد با محل آن درد فرق دارد. در نشانگان تريتز، وقتي فشار مستقيمي به استخوان جناغ وارد كنيد، درد تشديد مي‌شود اما در حمله قلبي، بيمار نمي‌تواند يك نقطه را به عنوان محل درد نشان دهد چرا كه درد ناشي از حمله قلبي، مبهم و پخش است و هيچ‌گونه حساسيت نقطه‌اي در قفسه‌سينه به چشم نمي‌خورد. دردهاي عضلاني قفسه‌سينه كه معمولا از اسپاسم عضلات اين ناحيه سرچشمه مي‌گيرند، نيز گهگاه با دردهاي قلبي اشتباه گرفته مي‌شوند، در حالي كه اين دردها نيز با تغيير وضعيت يا خم و راست شدن، كم و زياد مي‌شوند اما دردهاي قلبي با اين تغيير وضعيت‌ها هيچ تغييري نمي‌كنند.زونا هم يك بيماري پوستي است كه منجر به بروز درد قفسه سينه مي‌شود اما در اين بيماري معمولا درد در سطح پوست حس مي‌شود. ضمن اينكه ضايعات پوستي زونا هم به افتراق اين درد از درد قلبي كمك مي‌كند.دردهاي ديگري هم هستند كه به آنها مي‌گويند: دردهاي ارجاعي. يعني محل اصلي درد، جاي ديگري است اما دردش به قفسه‌سينه رجوع مي‌كند. بيماري‌هايي نظير سنگ كيسه صفرا، التهاب كيسه صفرا، التهاب لوزالمعده، بعضي سرطان‌هاي گوارشي و . . . منجر به بروز چنين دردهايي در ناحيه قفسه‌سينه مي‌شوند.‌

ASHKAVAND-حکایت -ASHKAVAND

یك بنده خدايي ، كنار اقيانوس قدم ميزد و زير لب ، دعا يرا هم زمزمه ميكرد . نگاهى به آسمان آبى و درياى لاجوردين و ساحل طلايى انداخت و گفت : - خدايا ! ميشود تنها آرزوى مرا بر آورده كنى ؟ ناگاه ، ابرى سياه ، آ سمان را پوشاند و رعد و برقى درگرفت و در هياهوى رعد و برق ، صدايى از عرش اعلى بگوشرسيد كه ميگفت :چه آرزويى دارى اى بنده ى محبوب من ؟ مرد ، سرش را به آسمان بلند كرد و ترسان و لرزان گفت :- اى خداى كريم ! از تو مى خواهم جاده اى بين كاليفرنياو هاوايي بسازى تا هر وقت دلم خواست در اين جاده رانندگى كنم !!از جانب خداى متعال ندا آمد كه : - اى بنده ى من ! من ترا بخاطر وفادارى ات بسيار دوستميدارم و مى توانم خواهش ترا بر آورده كنم ، اما ، هيچميدانى انجام تقاضاى تو چقدر دشوار است ؟ هيچ ميدانى كهبايد ته ى اقيانوس آرام را آسفالت كنم ؟ هيچ ميدانى چقدرآهن و سيمان و فولاد بايد مصرف شود ؟ . من همه ى اينهارا مى توانم انجام بدهم ، اما ، آيا نمى توانى آرزوىديگرى بكنى ؟ مرد ، مدتى به فكر فرو رفت ، آنگاه گفت : - اى خداى من ! من از كار زنان سر در نمى آورم ! ميشودبمن بفهمانى كه زنان چرا مى گريند ؟ ميشود به من بفهمانىاحساس درونى شان چيست ؟ اصلا ميشود به من ياد بدهى كهچگونه مى توان زنان را خوشحال كرد؟ صدايي از جانب باريتعالى آمد كه : اى بنده من ! آن جاده اى را كه خواسته اى ، دو باندىباشد يا چهار باندى ؟؟!!

Tuesday, February 13, 2007

ASHKAVAND-حکایت سی وپنجمین جشن تولد -ASHKAVAND

يك زوج در اوايل 60 سالگي، در يك رستوران كوچيك رمانتيك سي و پنجمين سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودن.ناگهان يك پري كوچولوِ قشنگ سر ميزشون ظاهر شد و گفت:چون شما زوجي اينچنين مثال زدني هستين و درتمام اين مدت به هم وفادارموندين ، هر كدومتون مي تونين يك آرزو بكنين.خانم گفت: اووووووووووووووووه ! من مي خوام به همراه همسر عزيزم، دور دنيا سفر كنم.پري چوب جادووييش رو تكون داد و.. اجي مجي لا ترجي دو تا بليط براي خطوط مسافربري جديد و شيك QM2در دستش ظاهر شد.حالا نوبت آقا بود، چند لحظه فكر كرد و گفت:خب، اين خيلي رمانتيكه ولي چنين موقعيتي فقط يك بار در زندگي آدم اتفاق مي افته ، بنابراين، خيلي متاسفم عزيزم ولي آرزوي من اينه كه همسري 30 سال جوانتر از خودم داشته باشم. خانم و پري واقعا نا اميد شده بودن ولي آرزو، آرزوه ديگه !!! پري چوب جادوييش و چرخوند و......... اجي مجي لا ترجيو آقا 92 ساله
شد!
پيام اخلاقي اين داستان

مردها شايد موجودات ناسپاسي باشن ،
ولي پريها.......
مونث هستند !!!!!!!!

ASHKAVAND-عشق کهکشانی -ASHKAVAND

Cosmic Girl
The heart of the ocean told me, you're the only one
You're like a rose in the snow, and you need the sun
And my heart is crying, when your love is dieing
What have I got to do?
And I'm tossing and turning, my heart is Burning
We're more than two

You're my cosmic girl, you are in my mind
And a girl like you, is so
hard to find
You're my cosmic girl, from rainbow two
And to hell and back, I will go for you
Oh cosmic girl, come hear my heart
I'll never try to break apart
Oh cosmic girl, give me some time
I swear you're always on m
y mind

You are like the sunshine and I kiss away the rain
I tell you I miss you baby, can't we be friends
Let's stay together, here and forever
It's good for me, good
for you
The heart of the ocean, is always in motion
What can I do?


عشق کهکشانی



گویدم دل اقیانوس، تنهایی ...
چون رزی در برف محتاج آفتابی
وبدان که وقتی عشق میمیرد، قلبم غوغا بر پا میکند،
چه دارم برای رسید نت،
دستخوش آواجم و سر در گم، میسوزد این دل
چرا که متحد نیستیم

تو عشق کهکشانی من ، در ذهن منی
و سخت است مفهوم چنین عشقی
تو عشق کهکشانی من ، از میان رنگین کمانی
برای رسیدن به تو ، فریاد بر می آورم و بر همه چیز پشت میکنم
آه، عشق کهکشانی ، در قلبم رسوخ کن
که من هیچ وقت نمی توانم آنرا ز قلبم جدا کنم
آه، دختر کهکشانی ، مرا مهلت ده
سوگند که تو همیشه در قلب منی

تو چون درخشش آفتاب، و من بوسه ای بعد باران
هان ای شراره، تو را از دست داده ام، مگر نمیشود که با هم باشیم؟
بگذار که با هم بمانیم، اینجا برای همیشه...
شایسته برای من ، برای تو
قلب اقیانوس در تکاپو ست همه وقت
چــه کــــــنم؟


\\\\\\\\\\\\\\\\ Be Modern ////////////////



خـــــــــ ــــیا ل نــــ ــــ ــــا مه

امشب به سرزمین خود سفر کرده ام، و آمده ام که برگردمآری برگردم به نیستی، به خیال ...آخر سفر برای من وقت سفر اختیار کرده، باجبار کوچ من با اسب غربت، غربت یعنی غارت، یعنی حقارت، یعنی جدایی برگ از شاخه ای (نه گل)،غربت یعنی بستن و رستن و بر دوش کشیدن، رفتن و رفتن، تا به قربت رسیدن. سایه های آرزو همسفرم بودند، سایه ی آرزو ها در تعقیب...در پی آن فریاد می آمد. اسبی نبود، باد می آورد ... دل من با دل تو در این دیار، هم قطار یعنی من بوم و تو، نه من بودم و دست تو، پس من بودم و عشق تو، نـــه من بودم و تک گل رز،آری تک گل رز. در شهر خواب ما را تشنگی می کُشاند و می کشاند مان سوی سراب.اما چیزی نــــاب!،ستاره ی اقبال روز ها خود نمایی می کرد، ستاره ی بی ستاره ... در خیال نامه خود در این خواب رفته ی شهر خواب ِ خراب، به جستجوی که می گشتم؟پی خود؟!...شاید تو!!...شاید ما!!!

Monday, February 05, 2007

ASHKAVAND-حکایت -ASHKAVAND

مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود:پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند.سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند .پسر اول گفت: درخت زشتی بود، خمیده و در هم پیچیده.پسر دوم گفت: نه.. درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن.پسر سوم گفت: نه.. درختی بود سرشار از شکوفه های زیبا و عطرآگین.. و باشکوهترین صحنه ای بود که تابه امروز دیده ام.پسر چهارم گفت: نه!!! درخت بالغی بود پربار از میوه ها.. پر از زندگی و زایش!مرد لبخندی زد و گفت: همه شما درست گفتید، اما هر یک از شما فقط یک فصل از زندگی درخت را دیده اید! شما نمیتوانید درباره یک درخت یا یک انسان براساس یک فصل قضاوت کنید: همه حاصل انچه هستند و لذت، شوق و عشقی که از زندگیشان برمی آید فقط در انتها نمایان میشود، وقتی همه فصلها آمده و رفته باشند!اگر در ” زمستان” تسلیم شوید، امید شکوفایی ” بهار” ، زیبایی “تابستان” و باروری “پاییز” را از کف داده اید!مبادا بگذاری درد و رنج یک فصل زیبایی و شادی تمام فصلهای دیگر را نابود کند!زندگی را فقط با فصلهای دشوارش نبین ؛در راههای سخت پایداری کن: لحظه های بهتر بالاخره از راه میرسند! همیشه همینطوری نمیمونه که: زندگی گلابی تر از این حرفاس

Sunday, February 04, 2007

زندگي گل سرخئ است که گلبرگهايش خيالي وخارهايش واقعي است. بجاي دسته گلي که فردا در قبرم نثار مي کني امروز با شاخه گلي کوچک يادم کن. به جاي سيل اشکي که فردا بر مزارم مي ريزي امروز با تبسمي شادم کن. به جاي متن هاي تسليت که فردا برايم مي نويسي امروز با يک پيغام کوچک خوشحالم کن من امروز به تو نياز دارم نه فردا. بعضي كلمات همانند سكه بر اثر زيادي استعمال ساييده مي‌شوند و نقش و نگارشان محو مي‌شود، آزادي هم يكي از اين كلمات است. مثل خردمندان فکر کنید اما با مردم به زبان خودشان حرف بزنید . اينگونه زندگي کنيم: ساده اما زيبا، مصمم امابي خيال، متواضع اما سربلند، مهربان اما جدي، سبز اما بي ريا، عاشق اما عاقل. دستم بوي گل مي داد. مرا به جرم گل چيدن گرفتند و محاكمه كردند هيچ كس با خود فكر نكرد كه شايد من گلي كاشته باشم. عشق مثل آب می ماند می توان در دست قایمش گرفت اما آخر که دست را باز می کنی می بینی نیست. قطره قطره می چکد و بدون اینکه بفهمی می بینی دستت پر از خاطره هاست. وقتي که گفتي تا اخر دنيا با تو مي مانم او موقع بود که فهميدم چرا مي گویند دنيا دو روز است؟ زنان هوشيارتر از آن هستن که مردانگي خود را به همسران خود نشان بدهند. عشق یعنی یک نفر دیگر هم آرزوهایت را بداند. عشق ایستادن زیر باران و مرطوب شدن با هم نیست عشق آن است که یکی برای دیگری چتری شود و او هیچ وقت نداند که چرا مرطوب نشد. گفتم دوستت دارم نگاهي به من کرد و گفت: چند تا؟ دستانم را بالا کردم و تمام انگشتهاي دستم را نشانش دادم اما او به کف دستانم نگاه مي کرد که خالي بود. از شمع 3 چيز آموختم: ايستاده بميرم بي صدا بميرم به پاي دوست بميرم. بهترين ثروتها ترك آرزو است. زندگي نه آنقدر شيرين و مرگ نه آنقدر تلخ است كه انسان شرافتش را به آن بفروشد.
آن کس که ميگريد يک درد دارد و آن کس که مي خندد هزار
و يک درد.
behkam bashid**********EDIT:By AHMAD - Esfahan-Ashkavand