Sunday, March 25, 2007

I LOVE YOU, YOU LOVE ME, IN MY HEART YOU'LL ALWAYZ BE, HERE OR THERE, NEAR OR FAR MY LOVE WILL BE WHEREVER YOU ARE!
دوستت دارم ...دوستم داری...همیشه در قلبم خواهی بود...اینجا یا آنجا...نزدیک یا دور...عشق من همیشه با تو خواهد بود.



IF I PLANTED A FLOWER FOR EVERY TIME I THOUGHT OF U MY GARDEN WOULD BLOOM 4EVA!
اگر من هر بار که به تو می اندیشیدم گلی می
کاشتم باغ من تا ابد شکوفا میشد


.YOU CAN CLOSE YOUR EYES TO THINGS YOU DONT WANT TO SEE, BUT YOU CAN'T CLOSE YOUR HEART TO THINGS
YOU DONT WANT TO FEEL.
تو میتوانی چشمانت را به روی چیزهایی که نمی خواهی ببینی ببندی...اما نمیتوانی قلبت را به روی چیز هایی که نمی خواهی احساس کنی نیز ببندی.

yUR LEGS MUST BE REALLY TIRED COZ U HAVE BEEN RUNNIG THROUGH MY MIND ALL DAY
پاهات باید خیلی خسته باشند زیرا تو تمتم روز را در ذهن من دویدی


I VE SEEN ANGELS IN THE SKY,I VE SEEN SNOW FALL IN JULY.I HAVE SEEN THINGS U ONLY IMAGINE 2 C OR DO BUT STILL SAW NOTHING SWEETER THAN U
من فرشته ها را در آسمان دیده ام.من باریدن برف را در جولای دیده ام.من چیزهایی را که تو فقط تصور دیدن یا انجامش را داری دیده ام.اما هنوز چیزی شیرینتر از تو ندیده ام
. اینارم تقدیم میکنم به همه ی ترک زبان ها ی ترانه ای داخل و خارج کشور


.
IYI BAYRAMLAR,MUTLU SENALER......

İnsanlar hep birilerinin peşinden koşarlar, ama dönüp de kendi peşlerinden koşanlara hiç bakmazlar...
انسانها همیشه دنبال همدیگه میدوند.......اما هیچ وقت بر نمیگردند تا کسانی را که دنبالشون میدوندرو ببینند.


Hayatta üç şeyi sevdim. Seni, kalbimi, ümit etmeyi. Seni sevdim, sensin diye. Kalbimi sevdim, seni sevdi diye. Ümit etmeyi sevdim, belki seversin diye...


در دنیا سه تا چیز رو دوست داشتم.تو رو .....قلبم رو........و امید وار بودن رو


تو را به خاطر تو بودنت....قلبم رو به خاطر اینکه عاشق تو شد.....و امیدوار بودن روبه خاطر اینکه امید وار باشم که شاید یه روز توام دوستم داشته باشی.



Gül Bahçesinde Geçsede Ömrüm, İnan Senin Üstüne Gül Koklamam Gülüm, Seni Koklamak Olsada Ölüm, İnan Uğrunda Ölmeye Değer Be Gülüm
اگه همه ی عمرم تو باغچه ی گل سپری بشه...باور کن گلم بعد از تو هیچ گلی را بو نمی کنم اگه با بوییدن تو بمیرم باور کن به خاطر تو ارزششو داره گلم..

همیشه بهاری باشین





Happy new year every body

Norouz : I and my family went to my fathers, home and then we went to my grand mothers, home , she is 85- years - old, now " knock on the door" and I loved her very much , because she is very kindness and is syyed. ;olad peyambar;

I told her that, can you read a poetry for us ,she said

کاکل ازبالا نشینی رتبه ای پیدا نکرد زلف از افتاده گی همنشین ماه شد

maybe for somebody had a vanity and snobbish.

Happy new year every body

Norouz : I and my family went to my fathers, home and then we went to my grand mothers, home , she is 85- years - old, now " knock on the door" and I loved her very much , because she is very kindness and is syyed. ;olad peyambar;

I told her that, can you read a poetry for us ,she said

کاکل ازبالا نشینی رتبه ای پیدا نکرد زلف از افتاده گی همنشین ماه شد

maybe for somebody had a vanity and snobbish.

Monday, March 19, 2007

کمی اجتماعی ،فرهنگی،اقتصادی،سیاسی

ما ايراني ‌ها صبح در تهران از خواب بيدار مي‌شويم . محل شرکت تجاري و مرکز خريدمان در دبي است . استعدادمان در تهران کشف شده ، اما نبوغ‌مان در اروپا شکوفا مي شود . براي تحصيل به فرانسه يا لندن مي‌رويم ، اما چون از کار در اروپا خوش‌مان نمي‌آيد ، در ايالات متحده آمريکا کار مي‌کنيم . و هر وقت بيکار شديم براي گرفتن حقوق بيکاري به اروپاي مرکزي مي‌رويم . برنامه‌هاي تلويزيوني‌مان از لس‌آنجلس پخش و در خرم‌آباد دريافت مي‌شود. فيلم هاي‌مان را در بيابان‌هاي ايران مي‌سازيم اما در ونيز و پاريس و برلين آنها را نمايش مي‌دهيم و از آنجا جايزه فيلمسازي مي‌گيريم . در کلن طرفدار جمهوري و در تهران طرفدار سلطنت هستيم . مهم‌ترين مقالات سياسي‌مان در اوين نوشته مي‌شود، اما در پاريس خوانده مي‌شود . از واشنگتن نامزد انتخابات مي‌شويم، اما صلاحيت مان در تهران رد مي‌شود ، بنابراين در برلين انتخابات را تحريم مي‌کنيم و در لندن تصميم مي‌گيريم رفراندوم برگزار کنيم . در هلند عضو پارلمان و در اسرائيل رييس جمهور مي‌شويم . در تهران با حکومت مخالفت مي‌کنيم ، در عراق با حکومت مي‌جنگيم ، اما در لبنان از حکومت دفاع مي‌کنيم . در تهران کنسرت موسيقي راک برگزار مي‌کنيم ، اما در فرانکفورت کنسرت موسيقي سنتي‌مان با استقبال آلماني‌ها روبرو مي‌شود، در آنکارا در کنسرت موسيقي پاپ ايراني شرکت مي‌کنيم ، اما در آنتاليا مي‌رقصيم . در کانادا برنده مسابقه ملکه زيبايي مي‌شويم . حقوق زنانمان در مشهد نقض مي شود ، اما در سوئد از حقوق زنان دفاع مي‌کنيم . وليعهدمان در آمريکاست ، ملکه‌مان در يکي از شهرهاي فرانسه زندگي مي‌کند، رئيس جمهورسابقمان در پاريس زندگي مي‌کند، رئيس قوه قضائيه‌مان متولدعراق است ، در عوض نخست وزيرعراق سالها در ايران زندگي مي‌کرد و رئيس جمهور اسرائيل متولد ايران است . در ايران زندگي مي‌کنيم ، در ترکيه تفريح مي‌کنيم، در آمريکا پولدار مي‌شويم و براي مرگ به ايران برمي‌گرديم .

زیباترین خاطره سال 1385

با سلام خدمت دوستان
اکنون که این مطلب را مینویسم ساعت 8صبح روز دوشنبه 28/12/85و تنها یک روز
مانده به پایان سال85 است . بهترین و دلنشین ترین خاطره امسال این بود که در سن 40 سالگی ام
اولین جشن یک سالگی تولد نوه ام"نیلوفر" را در منزلمان برگزار نمودیم وبرای ایشان کادو "یک جفت النگو" خریدم

در شب جشن تولد نوه ام؛ پسر عمویم که دانشجوی فوق لیسانس دانشگاه تهران است وبه تازه گی ازدواج کرده "ازتهران زن گرفته"به
طور سر زده به منزلمان آمدوVery Very Very surprise شد
از آنجا که کادویی نداشتند همسر ایشان 5فقره هزاری به نیلوفر هدیه دادو ما هم آرزو کردیم به زودی زود بچه دار شوند تا
ما هم بتوانیم جبران مافات نماییم

به هر حال در طلیعه بهار و در آستانه نوروز صمیمانه ترین تبریکا ت قلبی خودم رانثار همه هموطنان در سرتاسرجهان می نمایم
وامیدوارم گل وجودتان همواره بر شاخسار حیات شاداب وخندان جلوه گر باشد

هر روزتان نوروز
نوروزتان پیروز
احمد- اشکاوند

Saturday, March 17, 2007

حکایت- قورباغه و کانگورو

قورگورو یا کانباغه

قور باغه به کانگورو گفت:"من می توانم بپرم و تو هم.پس اگر با هم ازدواج کنیم بچه مان می تواند از روی کوه ها بجهد و یک فرسنگ بپردو ما می توانیم اسمش را "قور گورو"بگذاریم."کانگورو گفت:"عزیزم چه فکر جالبی.من با خوشحالی با تو ازدواج می کنم اما درباره قورگوروبهتره اسمش را بگذاریم "کانباغه". هر دو سر قورگورو و کانباغه بحث کردند و بحث کردند آخرش قورباغه گفت:برای من نه قورگورو مهمه نه کانباغه ...اصلا من دلم نمی خواهد با تو ازدواج کنم.کانگورو گفت:"بهتر"قورباغه دیگر چیزی نگفت.کانگورو جست زد و رفت.آنها هیچ وقت با هم ازدواج نکردند.بچه ای هم نداشتند که بتواند از کوه ها بجهد یا یک فرسنگ بپرد.
چه بد!چه حیف!که نتوانستند فقط سر یک اسم توافق کنند.
بهار بهار

حکایت - ایثار

مرد و زن جواني سوار بر موتور در دل شب مي راندند .آن ها عاشقانه ... يكديگر را دوست داشتندزن جوان : يواش برو من مي ترسممرد جوان : نه اين جوري خيلي بهترهزن جوان : خواهش ميكنم من خيلي مي ترسممرد جوان : خوب ، اما اول بايد بگويي كه دوست دارمزن جوان : دوست دارم ، حالا ميشه يواشتر برونيمرد جوان : مرا محكم بگيرزن جوان : خوب ، حالا مي شه يواش بريمرد جوان : به شرط اين كه كلاه كاسكت مرا برداري و روي سر خودت بگزاري ، آخه نمي تونم راحت برونم اذيت مي كنهروز بعد واقعه اي در روزنامه ثبت شده بود برخورد موتور سيكلت با ساختمان حادثه آفريد . در اين سانحه كه به دليل بريدن ترمز موتور سيكلت رخ داد يكي از دو سرنشين زنده ماند و ديگري در گذشتمرد جوان از خالي شدن ترمز آگاهي يافته بود . پس بدون اينكه زن جوان را مطلع كند با ترفندي كلاه كاسكت خود را بر سر او گذاشت و خواست تا براي آخرين بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند

Sunday, March 11, 2007

سفید رنگ عشق است

بعضي ها سلام

بعضي ها سفيد رويند بعضي ها سفيد مويند بعضي ها سفيد بختند بعضي ها سفيد دندانند بعضي ها روزگارشون سفيده بعضي ها پروندشون سفيده بعضي ها لباساشون سفيده بعضي ها وقتي به دنيا مي يان اولين لباسشون سفيده بعضي ها که نه همه وقتي از دنيا مي رن با لباس سفيد مي رن بعضي ها رو که مار مي گزه از ريسمون سفيد مي ترسن بعضي ها دنياشون سفيده بعضي ها روزيشون سفيده بعضي ها سفيد کارند بعضي ها رنگ سفيدو دوست دارند بعضي ها ماشينشون سفيده بعضي ها خونشون سفيده بعضي ها وقتي مي ترسن رنگشون سفيد مي شه بعضي ها با لباس سفيد مي رن خونه بخت بعضي ها دلشون سفيده بعضي ها اعمالشون سفيده بعضي ها فکرشون سفيده بعضي ها سر قبرشون گل سفيد مي ذارن بعضي ها نمي دونم چرا تو عزاشون همه چيز سياهه ولي گلها سفيده بعضي ها مي دونيد چرا کفن بايد سفيد باشه ؟؟؟ بعضي ها چرا عروس بايد با لباس سفيد بره خونه بخت ؟؟؟ بعضي ها هيچ دقت کرديد بيشترين رنگي که هر روز اطرافتون مي بينيد سفيده بعضي ها چرا دکترها لباسشون سفيده ؟؟؟ بعضي ها مي دونيد چرا اين همه سفيد زياده بعضي ها من فکر مي کنم تو رنگ سفيدي اگه کوچکترين کثيفي بشينه زود مشخص ميشه بعضي ها برا اين رنگ سفيدو انتخاب مي کنن چون نشان دهنده سليقه فرده بعضي ها چرا همه رنگ خدا رو سفيد مي دونن؟؟؟ بعضي ها چرا هميشه و همه جا خوبي با رنگ سفيد معلوم ميشه ؟؟؟ بعضي ها فکر مي کنم سفيد رنگ عشقه البته به گفته بعضي هاي ديگه بعضي ها تا حالا فکر کرديد فرق بين رنگ سفيد و سياه چيه بعضي ها چرا همه رنگ سفيدو خوب و رنگ سياهه بد مي دونن بعضي ها راستي تا حالا فکر کرديد که چرا ؟؟؟ بعضي ها سنگ قبرشون سياهه و بعضي هاي ديگه هم سنگ قبرشون سفيده اصلا چرا به جز اين دو رنگ سنگ قبر ديگه اي نيست بعضي ها يه کم به اين موضوع فکر کنيد به راستي چرا اينطوريه ؟؟؟

نامه رییس جمهور آمریکا ابراهام لینکن به آموزگار پسرش

نامه ابراهام لینکن به آموزگار پسرشابراهام لينكن(رئيس جمهور آمريكا) نامه اي به آموزگار پسرش نوشت.نامه ي جالبي است كه بخشهايي از آن را برايتان نقل مي كنم.او بايد بداند كه همه ي مردم عادل و صادق نيستند.اما به پسرم بياموزيد كه به ازاي هر شياد؛انسانهاي درست و صديق هم وجود دارند.به او بگوييد در ازاي هر سياستمدار خودخواه؛رهبر با اهميتي هم وجود دارد.به او بياموزيد كه در ازاي هر دشمن؛دوستي هست.مي دانم كه وقت مي گيرد اما به او بياموزيد اگر با كار و زحمت خودش؛يك دلار كاسبي كند بهتر از اين است كه جايي روي زمين پنج دلار پيدا كند.به او بياموزيد كه از باختن پند بگيرد و از پيروز شدن لذت ببرد.او را از غبطه خوردن بر حذر داريد.به او نقش و تاثير مهم ؛خنديدن را يادآور شويد.اگر مي توانيد به او نقش مهم كتاب در زندگي را آموزش دهيد.به او بگوييد كه تعمق كند.به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان دقيق شود.به گلهاي درون باغچه؛به زنبورها كه درهوا پرواز مي كنند؛دقيق شود.به پسرم بياموزيد كه در مدرسه بهتر است مردود شود؛اما با تقلب به قبولي نرسد.به پسرم ياد بدهيد كه با ملايم ها؛ ملايم و با گردن كشها؛گردن كش باشد.به او بگوييد به عقايدش ايمان داشته باشد؛حتي اگر همه در خلاف جهت او حرف بزنند.به پسر ياد بدهيد كه همه حرفها را بشنود و سخني را كه به نظرش درست مي رسد انتخاب كند.ارزش هاي زندگي را به پسرم آموزش دهيد.اگر مي توانيد به پسرم ياد بدهيد كه در اوج اندوه؛تبسم كند.به او بياموزيد كه در اشك ريختن خجالتي وجود ندارد.به او بياموزيد كه ميتواند براي فكر و شعورش مبلغي تعيين كند؛اما قيمت گزاري براي دل بي معناست.به او بگوييد كه تسليم هياهو نشود و اگر خود را بر حق مي داند پاي سخنش بايستد و با تمام قوا بجنگد.در كار تدريس به پسرم ملايمت به خرج دهيد اما از او يك ناز پرورده نسازيد.بگذاريد كه شجاع باشد.به او بياموزيد كه به مردم اعتقاد داشته باشد.توقع زيادي است اما ببينيد كه چه ميتوانيد بكنيد.پسرم كودك كم سال خوبيست
ه قول یه دوست " یا لطیف "---

حکایت - مغز خانمها گرانتر است یا آقایان

سلام به همه دوستان این مطلبی که می نویسم یه شوخیه ولی شما جدی بگیریدش مخصوصا آقایون*****************************بالاخره دكتر وارد شد ، با نگاهي خسته ، ناراحت و جدي .دكتر در حالي كه قيافه نگراني به خودش گرفته بود گفت :"متاسفم كه بايد حامل خبر بدي براتون باشم , تنها اميدي كه در حال حاضر براي عزيزتون باقي مونده، پيوند مغزه .""اين عمل ، كاملا در مرحله أزمايش ، ريسكي و خطرناكه ولي در عين حال راه ديگه اي هم وجود نداره, بيمه كل هزينه عمل را پرداخت ميكنه ولي هز ينه مغز رو خودتون بايد پرداخت كنين ."اعضا خانواده در سكوت مطلق به گفته هاي دكتر گوش مي كردن , بعد از مدتي بالاخره يكيشون پرسيد :" خب , قيمت يه مغز چنده؟";دكتر بلافاصله جواب داد :"5000$ براي مغز يك مرد و 200$ براي مغز يك زن ."موقعيت نا جوري بود , أقايون داخل اتاق سعي مي كردن نخند ن و نگاهشون با خانمهاي داخل اتاق تلاقي نكنه , بعضي ها هم با خودشون پوز خند مي زدن !بالاخره يكي طاقت نياورد و سوالي كه پرسيدنش آأرزوي همه بود از دهنش پريد كه : "چرا مغز آقايون گرونتره ؟ "دكتر با معصوميت بچگانه اي براي حضار داخل اتاق توضيح داد كه : " اين قيمت استاندارد عمله ! بايد يادآوري كنم كه مغز خانمها چون استفاده ميشه، خب دست دومه و طبيعتا ارزونتر !!!!!!!!!!!! !! . "**************************شادو بی نیاز باشید

چهارشنبه سوری

جشن سوري (چهار شنبه سوري)
يک رشته از جشن هاي آريا يي از اقوام هندي , ايراني و اروپايي جشن هاي آتش است . منظور از جشن آتش جشن هايي است که با افروختن آتش جهت سور و سرور شادماني اغاز و اعلام مي شده است که از ميان آنها ميتوان به جشن سده در پايان زمستان بزرگ (10 بهمن ) جشن سوري در روزهاي آخرين سال و جشن آذرگان در نهم آذر اشاره کرد .
واژه سوري فارسي, در پهلوي به گونه سوريک صفت است و چون سور به معني سرخ و ايک پسوند صفت مي باشد . و با هم معني سرخ و سرخ رنگ مي دهند چنانکه گل سوري به معني گل سرخ است و اين جشن را جشن سوري گفته اند از آن جهت که عنصر اصلي آن افروختن آتش سرخ بوده است .
هنگام دقيق جشن سوري در پايان سال چه وقت بوده است ؟ آنکه مسلم است شب چهار شنبه نبوده .چون در تقويم و روز شماري ايرانيان , شنبه و چهارشنبه و جمعه وجود نداشته در روز شمار زرتشتي هر سال به 12 ماه تقسيم مي شده و هر ماه درست بي کم و کاست 30 روز داشته که هر روز با ذکر نام خود شناخته مي شده . آنگاه جهت حساب کبيسه , پنج روز به انتهاي سال مي افزودند و هر روز به نام يکي از گاثاها (سروده هاي حضرت زرتشت ) شناخته مي شد . و اين پنج روز را پنجه ,خمسه , پنجه دزديده و ... مي گفتند .

پس در يکي از چند شب آخرسال , ايرانيان جشن سوري را که عادت و سنتي قديم بود با آتش افروزي همگاني برپا مي کردنند .اما چون اساس تقسيم در روز شماري بر آن پايه نبود که ماه را به چهار هفته با نام هاي کنوني روزها بخش کنند پس لاجرم در شب چهارشنبه آخر سال تحقيقاً چنين جشني برپا نمي شده . روز شمار کنوني بر اثر ورود اعراب به ايران باب شد و بي گمان سالي که اين جشن به شکلي گسترده برپا بوده مصادف با شب چهارشنبه شده و چون در روز شمار تازيان چهارشنبه نحس و نا مبارک و بديمن محسوب بوده از آن تاريخ به بعد شب چهارشنبه آخر سال رابا جشن سوري به شادماني پرداخته و بدين وسيله مي کوشيدند نحوست چنين شب و روزي را منتفي کنند منوچهر دامغاني ميگويد :
چهارشنبه که روز بلاست باده بخور بساتکين مي خور تا به عافيت بگذرد

البته اين که چرا شب چهار شنبه براي چنين جشني که برگرفته از سنت ها و آداب و رسوم ايران کهن است انتخاب شده است دلايلي دارد . يکي از دليل وابسته به يک شخصيت تاريخي شيعي است که آن هم جنبه ايراني دارد چون مختار سردار معروف عرب , کسي است که به خون خواهي امام حسين (ع) و يارانش که در کربلا با مظلوميت و شقاوت شهيد شدند قيام کرد و انتقام خون آنان را بازستاند به موجب اين خبر مختار پس از حادثه کربلا هنگامي که از زندان آزاد شد و به خونخواهي شهداي کربلا قيام کرد و براي انکه موافق و مخالف را از هم تميز دهد و بر کفار بتازد دستور داد که شيعيان به بالاي بام خانه هاي خود آتش بيفروزند تا موافق و مخالف از هم تميز داده شوند و اين شب مصادف بود با شب چهارشنبه آخر سال و از آن به بعد مرسوم شد که ايرانيان مراسم آتش افروزي را در شب چهارشنبه آخر سال اجرا کنند .
از سوي ديگر اين پرسش پيش مي آيد که جشن سوري ايرانيان چگونه مي توانست زداينده و برطرف کننده بد بختي و نحوست شود . آتش در نظر ايرانيان مظهر روشني ,پاکي , طراوت ,سازندگي , زندگي , سلامت و تندرستي و در نهايت مظهر خداوند است . بيماريها زشتي ها , بديها و همه آفات و بلايا در عرصه تاريکي و ظلمت جاي دارند . به همين جهت است که اهريمن مظهر تاريکي و ظلمت است . به اعتقادايرانيان هرگاه آتش افروخته مي شود بيماري , فقر , بدبختي , ناکامي و همه بدي ها و زشتي ها محو و ناپديد مي شوند چون از آثار وجودي ظلمت و اهريمن هستند پس افروختن آتش به طور کنايه راه يافتن روشني معرفت در دل و روح است که آثار اهريمني و نحوست و نامبارکي را از ميان بر ميدارد . به همين جهت جشن سوري را در آخر سال برگزار کردند تا سال نو را خوش و خرم شاد کام باشند .
اما چنان چه گذشت در سال350 هجري هنوز شکل و هنگام اصلي جشن حفظ شده و موسوم به جشن سوري بوده . اما به طور تحقيق ميتوان گفت تاريخ برگزاري جشن سوري در ايران باستان از سه مرحله بيرون نيست : اول در شب بيست و ششم از ماه اسفند , يعني در نخستين شب از پنجه کوچک يا نخستين شب از ده شب و روز فرودگان . دوم اولين شب پنجه بزرگ يا پنجه وه که پنج روز کبيسه است و نخستين شب و روز جشن همسپتمدم و آخرين گاهنبار
محسوب مي شود دانست . سوم در آخرين شب سال قرار داد که جشن اصلي همسپتمدم که آخرين گاهنبار و جشن آفرينش انسان است .
از علت هاي آتش افروزي مي توان به چند نکته اشاره کرد : نخست آنکه علت جشن و آتش افروزي براي جشن فرودگان است .فروهر ها به مدت ده شبانه روز از جايگاه اصلي شان در آسمان به شهر و ديار و خانِمان خود فرود آمده و ميان بازماندگان زندگي ميکنند . روز بيست و پنجم اسفند که در شب آن يعني شب بيست و ششم فروهر ها يا روان در گذشتگان فرود مي آيند و مردم تا پيش از اين موعد با دقت به رفت و روب و تميز کردن خانه و زندگي مي پردازند . گرمابه رفته و شست و شو مي کنند . پوشاک نو و تميز به تن کرده و در اتاق ها به ويژه اتاق در گذشتگان خانه نقل , نبات , شيريني , ميوه , گل ,سبزي و کتاب مقدس و شمع روشن کرده و در سفره چوب هاي خوشبو مي نهند .کدورت ها را برطرف کرده و به صلح و آشتي بدل ميکنند . به آن اميد که چون روانان فرود آمدند شاد باشند و راضي از بازماندگان و به دعا و برکت دادنشان بپردازند .
دوم يکي از واجبات و سنت هاي معمول , آتش افروختن بر سر بام ها و در کوي و برزن بوده است . جشن ده روزه فرودگان مطابق با هر جشن ديگر با افروختن آتش و نيايش هاي ويژه معمول بوده است . اما علت اصلي افروختن آتش که نشانه شادماني و ستايش اهورا مزدا و آغاز جشن بوده است و ديگر آنکه آتش راهنمايي باشد براي ارواح تا در روشنايي و فروغ آن به خانه هاي خود در آيند . البته در پشت بام در کنار آتش خوراک هاي ويژه اي نيز مي نهادند .
ايام جشن فرودگان پنج روز کبيسه سال بوده است . خود اين پنج روز ميان ايرانيان باستان آغاز جشني بسيار بزرک به شمار مي رفته که هر روز نامي داشته برابر با پنج بخش از سورده هاي زرتشت يا گاثاها .
اين پنج روز از چند لحاظ بسيار مقدس و ايام شادماني به شمار رفته اند . اول آنکه کبيسه يا بهريزک و پنج روز افزون از سال محسوب مي شد يا روز هاي گاتا که مقدس بودند . دوم ايام فرودگان يا نزول فروهر ها به شمار ميرفته اند (جشن فرودينگان) . سوم پنج روز جشن گاهنبار همسپتمدم بودند که به موجب سنت
, خلقت انسان در اين روزها به مرحله عمل رسيده بود .اما چون در دوران اسلامي ايران چنانکه گذشت هفته و هفت روز هفته و شنبه و... چهارشنبه وجود داشت جشن مذبور را به چهارشنبه آخر سال در آوردند که در گاه شماري اعراب روزي نحس و بد شگون بود اين جشن را در اين شب برگزار کردند تا با شادماني و دعا به درگاه خداوند از شومي و نحسي اين روز بکاهند.
از ديگر روسومات جشن سوري ميتوان به اهداي نذور و فديه به ارواح و فروهر ها ياد کرد که بيشتر به صورت لرک (آجيل مشکل گشا يا آجيل هفت مغز ) و مراسم فال کوزه , کجاوه بازي , بخت گشائي دختران, آش نذري , کوزه شکني و … بوده نام برد که هرکدام در جاي خود بحث و فلسفه مفصلي دارد و ديگر آنکه مراسم جشن سوري در شهر هاي مختلف ايران زمين به گونه هاي متفاوت برگزار مي شده و مي شود ولي آتش در تمامي اين جشن ها رکن اصلي مراسم مي باشد.
در ذيل گوشه اي از مراسمات چند شهر ذكر ميگردد . پيروز باشيد و پاينده

رسوم مردم عامه در نواحي مختلف ايران

خراسان :
روايت مشهوري كه در باب چهرشنبه سوري وجود دارد و اكثر خراسانيها به آن معتقدند اين است كه مختار سردار معروف عرب وقتي از زندان خلاصي يافت و بخونخواهي شهداي كربلا قيام كرد براي اينكه موافق و مخالف را از هم تميز دهد و بر كفار بتازد دستور داد كه شيعيان بر بالاي بام خانه ي خود آتش روشن كنند و اين شب مصادف بود با شب چهارشنبه آخر سال و از اين به بعد بين ايرانيان مراسم آتش افروزي را در شب چهارشنبه ي آخر سال اجرا مي كنند .
خراسانيها در شب چهارشنبه سوري نزديك غروب آفتاب هفت يا سه بوته آتش در وسط كوچه و يا در صحن حياط گذاشته و براي دفع پليديها از روي آن مي پرند و مي خوانند :
زردي ما از تو سرخي تو از ما

زنهايي كه بچه كوچك وشيرخوار دارند آنها را بغل كرده و از روي آتش رد ميكنند.
پس از آن مي گذارند آتش تا آخر بسوزد زيرا خاموش كردن آتش و فوت كردن
به آنرا بد مي دانند .بعد از خاكستر شدن يكي از اعضا خانواده خاكسترش را مي برد سر چهار راه مي ريزد تا باد ببرد .
پس از مراسم آتش افروزي براي دفع قضا و بلا مقداري زغال ( كه علامت سياه بختي است ) و اندكي نمك (شور چشمي) و يك سكه ( كوچكترين سكه رايج كشور-نشانه تنگدستي) را در كوزه ي سفاليني انداخته و هر يك از افراد خانواده يكبار دور سر مي گرداند و نفر آخر آنرا بالاي بام برده و آنرا به ميان كوچه پرتاب مي كند.
خراسانيها در شب چهارشنبه آخر سال كوزه هاي كهنه كه در خانه دارند را مي شكنند و كوزه ي نو مي خرند و براي تكميل عيش خود در صورت داشتن استطاعت چهار رنگ پلو درست مي كنند .((رشته پلو – ماش پلو – زرشك پلو – عدس پلو ))

مردم سروستان :
در در غروب آخرين چهارشنبه سال مراسمي بسيار ساده بر پا مي شود به اين ترتيب كه توي كوچه ها و ميدانها خرمن و خار و گون آماده را با كبريت مي افروزند وهمه با سرور و شادي از كوچك و بزرگ از روي آن مي پرند و با هر پرشي اين شعر را مي خوانند:
هاجنگ شير ، هاجنگ شير ، بالا بي شين ، پاين بي شين ، خودشير اومد رسيد.
بعضي هم مي گويند:سرخي تو از من ، زردي من از تو .

بچه ها قطعه هاي درشت زغال را با نفت آغشته سپس آتش مي زنند و چون گوي بسوي هم مي رانند ، گلوله ي آتشين ، نفير كشان سينه ي هوا را مي شكافد و به طرف دشمن حركت مي كنند ، دشمن خودش را كنار مي كند . همينكه زغال به زمين افتاد يا خاموش مي شود يا از هم مي پاشد .

مردم سيرجان :
نزديك غروب شخصي از اعضا خانواده سبوئي ر آب كرده و درون آن مقداري دانه جو و برگ سبز و يك عدد سكه مي انداخت و در حاليكه آنرا زير بغل گرفته سه مرتبه دور حياط منزل مي گشت و مي گفت ((غم بر و شادي بيا حنت برو روزي بيا)) بعد آنرا خارج از خانه يا از بالاي پشت بام به پايين پرت مي كرده . سكه را عابرين غريبه از روي زمين بر مي داشتند و جنبه صدقه داشته است .
اگر سكه را زن بر مي داشت به فال نيك مي گرفتند و مي گفتند ((زمونه به كام ماست)) و اگر مرد بر مي داشت برعكس تعبير مي كردند.
بعد از شكست كوزه در بيرون منزل بين چهار كوچه آتشي مي افروختند و كنار آن ظرف آبي مي گذاشتند و از روي آب و آتش مي پريدند. بعد با همان آب آتش را خاموش مي كردند تا بدينگونه خشم و ناراحتي را نابود كنند . پختن آش رشته در چهارشنبه سوري رسم بود و آنرا بين 5 تا 7 خانواده پخش مي كردند .
در پایان از همه شما ایرانیان عشق وطن میخواهم که هر مطلبی که مانند این مقاله میتواند در بالا بردن میزان اگاهی جوانانمان از فرهنگ اصیل ایران موثر باشد به دوستان و گروهها ارسال کنید. هر چند انتظار میرفت که رسانه های عمومی در این زمینه فعالتر عمل میکردند

Sunday, March 04, 2007

Happy Birthday my dear Niloufar